هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » رسول کامرانی »برای اهواز شهر رویاها
سه شنبه ۶ دی ۱۳۹۰ ساعت 22:47 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

برای اهواز شهر رویاها

جمعه غروب همهمه ی شهر نکبتی
الاکلنگ، تاب و یک پارک دولتی
یک دو سه ... تا هزار و نود هم شمرده است
نفرین به انتظار - همین بمب ساعتی -
آمد دوباره مثل عروسک ستاره پوش
من ترمزم بریده، ولی با چه جُراتی ...
- هی پا به پا نکن دِ بگو دیر می شود
اینجا نایست توی گلو بغض لعنتی
خانم سلام ... نه ... من که گدایی نمی کنم
عاشق شدم که چشم تو اصلن قیامتی
- گمشو (صدای خواهش دستی بریده شد)
گفتم بزن به چاک، لجن، مرد پاپتی
از روی دنده های چپش حرف می زند
حالا کبود می شود این رنگ صورتی
چیزی شبیه حرمت حوا شکسته بود
زن در کنار جاده رها ... بعد مدتی
ترمز، نوار هایده، بانو سوار شد
گم شد میان لفظ (( خیابان )) به راحتی
ته مانده های خانم رویا که دود شد
بعدش مچاله می شود این مرد پاکتی